یکی از داش مشتی ها چند سال پیش رفته بود مکه، رو به روی خانه خدا به خدا می گفت:
"خدایا! ما در تهران نخود و لوبیا را با آشغال هایش می خریم،
ما هم آشغال هستیم و به مکه آمده ایم، تو ما را همراه خوب ها بخر"
خدا اینها را دوست دارد. خدا ناله ی بنده ی گنهکار را از ذکر سبحان الله و لااله الا الله که دیگران می گویند، بیشتر دوست دارد.
نیمه شب گریه می کند که "خدایا مرا می آمرزی یا نمی آمرزی؟"
شب و روز گریه می کند.
خدا به حضرت داود می فرماید که "به این بنده ها بشارت بده که گناهانتان را می بخشم و عفو می کنم"
خدایا مارو هم امشب همراه خوبان درگاهت بخر ...خدایا مارو امشب درهم بخر...برای خودت بخر..
آیت الله مجتهدی رحمة الله علیه
نمونه بارز انسانیت و خانواده دوستی جیگر در نمایش خواستگاری چکش از میخ ...!!!
ﮔﺎﺑﯽ : یه چیزی بگم ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻫﻤﺶ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎﺷﻢ...!!
ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ ﺯﺍ : ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺰنه ﺗﻮ ﺳﺮﺵ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ...!!!
ﻓﺎﻣﯿﻞ دور : ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﺳﺮﺵ؟ ﺍﺻﻼ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻣﻬﺮﯾﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ...!!
ﮐﻼﻩ قرمزی : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﭼﮑﺶ ﮔﺮﻓﺘﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﮕﯿﺪ ﻧﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﺳﺮﺵ...؟! ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﺳﺮﺵ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺑﭽﺴﺒﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ...!!
ﺟﯿﮕﺮ :ﻣﻦ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺯﻧﻢ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ... ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ...ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ...!!
مجری: بچه ها...هم شیرینی خریدم،هم شکلات،هم بستنی
بچه ها: به به...
مجری: ولی هیچکدومو بهتون نمیدم!
پسرعمه: ای بابا این دیگه چه حرکتیه؟...ما کلی آنزیم آزاد کردیم،جواب هیپوتالاموس مارو کی میده؟
مجری: فقط به یه شرط اینارو بهتون میدم،باید بگین گلای گلدون منو کی خورده
فامیل: این کره خر!
جیگر: من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! من گل نمیخورم!
فامیل: تا حالا فکر میکرد جیگره،حالا حتماٌ فکر میکنه بوفونه!
پسرعمه: گابی جان برو و با یه اعتراف شجاعانه مارو به سعادت رسون!
مجری: گابی که دیروز نبود
فامیل: آقای مجری گاوه دیگه...هر کاری ازش برمیاد
مجری: پس فقط تو موندی ببعی...
ببعی به فامیل: دَدی دستم به دامنت...یه کاری بکن!
فامیل: سیرداغ ببینم،دستتو توی دامنم هم بکنی نمیتونم کاری واست بکنم!
پسرعمه زا: میخوام کنکور بدم برم دانشگاه...
مجری: بچه من بهت میگم برو دوتا دونه نون بگیر اول 45بار میگی "ها؟" بعد از نیم ساعت میری نونوا رو واس من میاری...چجوری میخوای کنکور بدی؟
فامیل: بله،کار هر خر نیست خرمن کوفتن...
جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!
فامیل: راس میگه،مملکتی که دانشجوش تو باشی خراش هم جیگرن!
مجری: حالا واس چی میخوای بری دانشگاه؟
پسرعمه زا: میخوام برم اونجا عاشق شم!
مجری: مگه دانشگاه جای عاشق شدنه؟
پسرعمه زا: نه پس جا درس خوندنه!