فامیل(با عجله): بدبخت شدیم!
پسرعمه: مگه قبلاٌ خوشبخت بودیم!؟
فامیل: بدبخت تر شدیم!
همساده: کاکو از نظر فیزیولوژیکی امکان نداره من بدبخت تر از اینی که هستم شم!
فامیل: ای بابا چرا انقد بحث میکنین!؟ آقای مجری فهمیده کیک تو یخچال رو خوردیم داره میاد سراغمون!
پسرعمه: باز ما یه چیزی تو این خونه خوردیم باید تا یه هفته خفت بکشیم!
فامیل: همساده تو که روزی 12بار کتک میخوری بیا اینو هم گردن بگیر!
(مجری میاد)
همساده: آقو تقصیر منه!
مجری: چی؟
همساده: هرچی شما بگی،شکست سنگین برزیل به آلمان،اختلاس 3هزار میلیاردی،جنگ جهانی دوم...
مجری: پس کیک رو کی خورده؟ پسرعمه تو خوردی؟
پسرعمه: ای خدا این داره میگه جنگ جهانی تقصیر منه شما هیچی بهش نمیگی بعد واس خوردن یه کیک 7تومنی به من گیر میدی؟؟
پسرعمه: آقای مجری واسم دوچرخه میخری؟
مجری: اگه تو خونه شیطونی نکنی،به حرف من گوش کنی،زیاد با کامپیوتر بازی نکنی،روزی 3بار مسواک بزنی،معدلت هم بیست شه واست دوچرخه میخرم
پسرعمه: خسته نباشی! میخوای تحریم هارو هم وردارم؟ این کارارو تو هر خونواده دیگه ای بکنم واسم آپولو 11 میخرن!
مجری: بچه های دیگه همه این کارارو میکنن...تازه جایزه هم نمیخوان
پسرعمه: من از بچگی دوس داشتم این "بچه های دیگه" رو ببینم! ما که هرکی رو دیدیم عین خودمون بود
مجری: خب چیکار میکنی؟ کارایی که گفتمو میکنی که واست دوچرخه بخرم؟
پسرعمه: معدلم باید بیست شه؟ این که دست من نیست
مجری: پس دست کیه؟
پسرعمه: اونی که ازش تقلب میزنم!
مجری: تو تقلب میزنی!؟ میدونی اینجوری نمره هایی که میگیری مال تو نیس؟
پسرعمه: من که هربار نمره م 5-6 میشه میگم این نمره مال من نیست،شما باور نمیکنی!
پسرعمه: آقای مجری شما روزی چند ساعت کار میکنی؟
مجری: 10ساعت
پسرعمه: قیمت همه چی هم که 3برابر شده،نه؟
مجری: بله متاسفانه
پسرعمه: آخر ماه پولی واست میمونه؟
مجری: معمولاٌ نه
پسرعمه: پس اخراج شدن من از مدرسه ممکن نیست شمارو بدبخت تر از این کنه!
مجری: اخراج شدی بچه!؟چرا؟
پسرعمه: هیچی،بچه ها داشتن تو کلاس دست میزدن...
مجری: پس چرا تورو اخراج کردن؟ حتماٌ داشتی از همه بلندتر دست میزدی دیگه!
پسرعمه: نخیر! من اصلاٌ دست نمیزدم! چرا زود قضاوت میکنی؟ من داشتم اون وسط میرقصیدم
مجری(با عصبانیت): وای خدا دارم دیوونه میشم...!!!!!
پسرعمه: حق داری،منم روزی 10ساعت کار میکردم آخر ماه هیچ پولی واسم نمیموند دیوونه میشدم!
مجری: فامیل دور اون چیه دست بچته؟
فامیل: قشنگه آقای مجری؟ من واسش خریدم،اسمش خیلی سخته درست نفهمیدم تملت،تمبلت،...
مجری: آخه بچه انقدری تبلت چمیدونه چیه؟ بچه داری چیکار میکنی؟
بچه: دارم پرینازو ادد میکنم!
مجری: فامیل این بچه الآن باید بره بیرون بازی کنه،فعالیت جسمی داشته باشه،این چیزا به دردش نمیخوره
فامیل: آقای مجری الآن دیگه عصر ارتباطاته...این کارایی که شما میگین مال صبح ارتباطات بود،دیگه خیلی میخواست دیر باشه دو و نیم سه بعد از ظهر!
(یهو بچه میزنه زیر گریه)
فامیل: بابایی چرا گریه میکنی؟
بچه: پریناز تو ریلیشنشیپه!
فامیل دور: آقای مجری امروز قراره واسه این بچه برم خواستگاری
مجری: چی!؟ این که بچه س...
فامیل دور: من نصف این بودم زن گرفتم! این که دیگه لندهوری شده واسه خودش!!
مجری: آخه این نه درس خونده،نه کار داره...
بچه: نه کیف کرده!
فامیل دور: شما مگه تلوزیون نمیبینی؟ همش میگن مهم تفاهمه
مجری: آخه این بچه اصلاٌ میفهمه تفاهم ینی چی؟
فامیل دور: بله که میفهمه خودم بهش یاد دادم،تازه خیلی چیزای دیگه هم بلده،بابایی اونایی که دیروز بهت یاد دادمو بگو به آقای مجری...
بچه: نهادینه سازی صرفه جویی در مصرف آب،مبارزه با ترویج فرهنگ غربی،مذاکرات پنج بعلاوه یک
مجری: ینی چون چارتا کلمه قلمبه سلمبه یاد گرفته دیگه وقت زن گرفتنشه؟
فامیل دور: آقای مجری زن گرفتن که چیزی نیس،مردم با همین چارتا کلمه وزیر میشن!!