روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و واهمه بر تخت خلیفه نشست
غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند
هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند
از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید
نگهبانان گفتند : چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم
هارون ایشان را ملامت کرد و بهلول را دلداری داده و نوازش نمود
بهلول گفت : من برای خود گریه نمی کنم بلکه به حال تو می گریم
زیرا که من چند لحظه در مسند تو نشستم اینقدر صدمه دیدم و اذیت و آزار کشیدم
در این اندیشه ام که تو که یک عمر بر این مسند نشسته ای چه مقدار آزار خواهی کشید و صدمه خواهی دید
تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی !!!
هارون الرشید به همراه مهمانانش عیسی بن جعفر برمکی و مادر جعفر برمکی در قصر نشسته بود و حوصله اش سر رفته بود
از سربازان خواست بهلول را بیاورند تا آنها را بخنداند
سربازان رفتند و بهلول را از میان کودکان شهر گرفته و نزد خلیفه اوردند
هارون الرشید به بهلول امر کرد چند دیوانه برای ما بشمار
بهلول گرفت : اولین دیوانه خودم هستم و با اشاره دست به سمت مادر جعفر برمکی گفت این دومین دیوانه هست
عیسی با حالتی عصبی فریاد زد : وای بر تو برای مادر جعفر چنین حرفی می زنی ؟
بهلول خندید و گفت : صاحب اربده سومین دیوانه هست
هارون از کوره در رفت و فریاد زد :
این دیوانه را از قصر بیرون کنید آبرویمان را برد
بهلول در حالی که روی زمین کشیده می شد گفت : تو هم چهارمی هست هارون !
روزی از روزها هارون الرشید از بهلول دیوانه پرسید :
ای بهلول بگو ببینم نزد تو ” دوست ترین مردم ” چه کسی است ؟
بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است !
هارون الرشید گفت : اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری ؟
بهلول با خنده پاسخ داد : دوستی به نسیه و اما و اگر نمی شود !
هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید
اطرافیان او همه با هم گفتند عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را انتخاب نمایید
خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند
بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد
بهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم
هارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه است که تو قبول نمی کنی !
بهلول جواب داد : من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این سخن یا راست است یا دروغ
اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم و اگر هم دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد !
هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند
فردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشده اید
مردم گفتند : بهلول دیوانه شده است !
خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید !
هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت : او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد !
حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت : این غذا را به سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد !
سلام
یادت باشه که یادم بیاری که یادت بندازم
که به یادم بیاری که یادم بدی دیگه این وقت شب با SmS کسی رو اسکل نکنم !
تو رختخواب مخمل آبیش خوابیده
عروسک من چشماتو وا کن
اس ام اس تو حالا نگاه کن
عروسکم اوسگول شدی برو لالا کن !
فقط می خواستم بگم شبها که ما می خوابیم آقا پلیسه بیداره !
................sms.............
.
.
.
ببخشید!
فکر کنم اشتباه اومدم !
...............sms...........
هنوزم حاضر نیستی شبا گوشیتو خاموش کنی ؟
.................sms..............
دارم sms می زنم که خوابم ببره
اگه بیدار شدی تو هم sms بزن خوابت می بره
..............sms..............
تو راحت بگیر بخواب !
...............sms............
الله اکبر
.
.
.
.
بیدار شو وقت نمازه
.............sms.............
می خواستم ببینم راسته میگن وقتی اینجا روز باشه اونجا شبه ؟
...........sms............
چون ساعتم خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم !
............sms............
امیدوارم که خواب نبوده باشی
چون با این اس ام اس بیدار می شدی !
.............sms.............
می خواستم ببینم هواپیما بوق داره ؟
..............sms............
.
.
.
.
شرکت ال جی شما را به ادامه خوابتان دعوت می کند !
.....……sms…………
ولی من از دوری و دلتنگی تو خوابم نمی بره
مطمئنم اگه می دونستی من به خاطر تو نخوابیدم تو هم نمی خوابیدی !
.…………sms…………
اگه پا نشی قهر می کنما
خب دلم برات تنگ شده
جون من پاشو
پاشدی ؟
آفرین عزیزم حالا بگیر بخواب !
………sms………
اگه نصف شبی اس ام اس سرکاری بدم بیدارت کنم چی کار می کنی ؟
…………sms………
ویز ویز ویز
ویز ویز ویز
اه این مگسه نمی خواست بزاره تو بخوابی ، کشتمش !
حالا با خیال راحت بخواب !
………sms…………
4 ساعت دیگه باید بیدار شی
مشترک گرامی این اس ام اس برای بیدار کردن شما در نیمه شب فرستاده شده است
لطفا پس از خواندنش لبخند بزنید و سعی کنید دوباره بخوابی!!!!