اشعار باباطاهر

نوای ناله غم اندوته ذونه

عیار قلب و خالص بوته ذونه

بیا سوته دلان با هم بنالیم

که قدر سوته دل دل سوته ذونه


مو آن بحرم که در ظرف آمدستم

چو نقطه بر سر حرف آمدستم

بهر الفی الف قدی بر آیو

الف قدم که در الف آمدستم


دلم از دست خوبان گیج و ویجه

مژه بر هم زنم خونابه ریجه

دل عاشق مثال چوب‌تر بی

سری سوجه سری خونابه ریجه


ز کشت خاطرم جز غم نروئی

ز باغم جز گل ماتم نروئی

ز صحرای دل بیحاصل مو

گیاه ناامیدی هم نروئی


سیه بختم که بختم واژگون بی

سیه روجم که روجم سرنگون بی

شدم آواره‌ی کوی محبت

زدست دل که یارب غرق خون بی


بیته یک شو دلم بی غم نمی‌بو

که آن دلبر دمی همدم نمی‌بو

هزاران رحمت حق باد بر غم

زمانی از دل ما کم نمی بو


مو ام آن آذرین مرغی که فی‌الحال

بسوجم عالم ار برهم زنم بال

مصور گر کشد نقشم به گلشن

بسوجه گلشن از تاثیر تمثال


ز عشقت آتشی در بوته دیرم

در آن آتش دل و جان سوته دیرم

سگت ار پا نهد بر چشم ای دوست

بمژگان خاک راهش رو ته دیرم


بدریای غمت دل غوطه‌ور بی

مرا داغ فراقت بر جگر بی

ز مژگان خدنگت خورده‌ام تیر

که هر دم سوج دل زان بیشتر بی


مدامم دل براه و دیده تر بی

شراب عیشم از خون جگر بی

ببویت زندگی یابم پس از مرگ

ترا گر بر سر خاکم گذر بی


بیته بالین سیه مار به چشمم

روج روشن شو تار به چشمم

بیته ای نو گل باغ امیدم

گلستان سربسر خار به چشمم


بیته یارب به بستان گل مرویاد

وگر روید کسش هرگز مبویاد

بیته هر گل به خنده لب گشاید

رخش از خون دل هرگز مشویاد


ته که می‌شی بمو چاره بیاموج

که این تاریک شوانرا چون کرم روج

کهی واجم که کی این روج آیو

کهی واجم که هرگز وا نه‌ای روج


بیا تا دست ازین عالم بداریم

بیا تا پای دل از گل برآریم

بیا تا بردباری پیشه سازیم

بیا تا تخم نیکوئی بکاریم


یکی برزیگرک نالان درین دشت

بخون دیدگان آلاله می‌کشت

همی کشت و همی گفت ای دریغا

بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت


درخت غم بجانم کرده ریشه

بدرگاه خدا نالم همیشه

رفیقان قدر یکدیگر بدانید

اجل سنگست و آدم مثل شیشه


اگر شیری اگر میری اگر مور

گذر باید کنی آخر لب گور

دلا رحمی بجان خویشتن کن

که مورانت نهند خوان و کنند سور

شعر طنز ٦

این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟

بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود

این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟

مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده

گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود

خر به افراط زدم ، گیج شدم قاط زدم

قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود

استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان

دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود

مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه

به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود

مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست

خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود

هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او

چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود

رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو

این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود

توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم

خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود


شعر طنز ٥

گشته اسباب غرور و دلخوشی

یک زن لاغر سیاه و کشمشی

با قدی چون نردبانی بر چنار

کی توانم راه رفتن در کنار

دستها چون بیل و ناخن دسته بیل

در تنم خنجر کند چون سیخ و میل

موی سر کم پشت و صورت پر ز مو

ماه پر لک گشته این سیمینه رو

چون ببینی خنده هایش پر کشی

یک به یک دندان زرد و سیم کشی

با دماغی تیز و باریک و بلند

چهره اش کرده فریبا و لوند

چشم و ابرو در هم و مخموره حال

ریز چون بادام خشک و زرد کال

کی زبان آید به کامش در سکوت

میزند مغزم دگر زنگی و سوت

مادری دارد چو رستم پهلوان

نعره اش لرزد تن شیر ژیان

هفته ای ده شب بیاید خواهرش

پر کند از مرغ و ماهی هیکلش

گشته ام پیر و زمین گیر و علیل

هست تیره روزگار زن زلیل



طنزک

یارو نه درس خونده؛ نه شغلی داره؛ نه ماشینی... خلاصه هیچی نداره؛ ازش می پرسی ازدواج کردی؟ با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم! لامصب تو خودت تله ای!


امروز سوار یه تاکسی شدم کولرش روشن بود، می خواستم سرمو بچسبونم به شیشه و از خوشی گریه کنم!


رفتم از دکه روزنامه بخرم یه زنه اومده میگه آقا ببخشید آدامس موزی دارید؟ مرده یه آدامس موزی بهش داده، زنه میگه نه یه طعم دیگشو میخوام!


روش های رفتن به خارج: 1- اتوبوس 2- قطار 3- هواپیما 4- فتوشاپ


از خر خر تر، مرغ ماهی خاره، چون همش ماهی می خوره! یعنی هیچ وقت از ماهی زده نشده؟ مثلا هوس قرومه سبزی نمی کنه ؟


کسی رو برای زندگیت انتخاب کن، که اگه آب گرمکن هم تو صورتش ترکید؛ بهونه های دیگه ای هم برای ادامه زندگی باهاش داشته باشی!


در سه حالت میتونی برای دیگران مهم باشی: 

1. خوشگل باشی 2. پولدار یا مشهور باشی 3. بمیری


نیازمندی ها، فوری! به یک دلیل خوب برای زندگی کردن نیازمندیم


نقش شاگرد مغازه در فیلم های ایرانی:

- هی پسر بپر برو سر کوچه دو کیلو شیرینی بخر بیار

- چشم اوستاااا


یک ضرب المثل کره ای هست که میگه: چینی اگر عقل داشت، ژاپنی میشد!


این بچه های جدید چی میفهمن از زندگی؟ چی حالیشونه؟ وقتی یه دست گل کوچیک تو خیابون نزدن


لذتی که در 10شدن امتحان با تقلب هست، در 20 شدنش بدون تقلب نیست.


شنیدین این پسرای دم بخت میگن: من قصد ازدواج ندارم؟

یکی نیست بهشون بگه آخه عزیز من! ازدواج که قصد نمی خواد! پول می خواد که تو نداری!


این دخترای دم بخت میگن: من قصد ازدواج ندارم؟

یکی نیست بهشون بگه آخه عزیز من! ازدواج که قصد نمی خواد! خواستگار می خواد که تو نداری!


در زندگی هر انسانی چیزهایی هست که به خودش هم مربوط نیست، چه رسد به شما دوست عزیز.


واقعا واسه آیفون (دربازکن) توی ایران فرهنگ سازی نشد. می پرسی کیه؟ میگه بازکن، خوب برادر من دارم سوال ازت می پرسم قشنگ گوش کن و پاسخ مناسب بده!


اون روزی که مادر پدرا بفهمن دیگه لازم نیست وقتی با خارج حرف میزنن پای تلفن داد بزنن، اون روز روز عید جوانه های بهاریه.


اونقدری که واسه تو مایه گذاشتم، اگه به دسته بیل آب می دادم تا حالا میوه داده بود.


گاهی باید دست از سرش برداری... و به جاش از پات، برای شوت کردنش استفاده کنی.


الان نزدیک به نیم ساعته که ایرانسل بهم اس نمیده، دلم شور میزنه.


از صبح تا حالا یه کله دارم درس می خونم یه لحظه خواستم گوشیمو نگاه کنم ببینم ساعت چنده!

یه دفه زرتی مامانم اومد تو اتاق و یه بشقاب پر میوه و تنقلات آورده بود، تا منو دید گفت ?منو باش فکر می کردم بچم داره درس میخونه برم به تغذیش برسم، خاک تو سرت? در رو محکم بست و رفت بیرون!


به یارو میگم 12 تا نون بده، ماشین حساب درآورده


قدیما می گفتن:

ما از صفر شروع کردیم تا به اینجا رسیدیم! آخه این صفر لامصب کجاست که ما هرچی جون می کنیم بهش نمی رسیم؟


یه روز غضنفر سوار هواپیما میشه یهو هواپیما سقوط می کنه...

(البته این قرار بود جوک باشه اما حادثه خبر نمی کنه!)


یکی از دو راهی های زندگی وقتی است که نمی دانید در شیشه ای مقابل تان را باید بکشید یا فشار دهید.


تا حالا دقت کردین همه شب ها عین جغد بیداریم ولی شب امتحان ساعت 8 رو کتاب خوابمون می بره؟


توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس می کشی تو بدن


اینقدر که ما تو این چند سال از تغییر قیمت کالاها تعجب کردیم؛ فکر نکنم اصحاب کهف بعد اون همه سال که از خواب بیدار شدن و رفتن تو بازار از تغییر قیمت کالاها تعجب کرده باشن.


میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو می زنی پول برمیداری، بار دوم کارتو میذاری، رمز رو اشتباهی می زنی، یکی از پشت میگه: آقا رمزتو اشتباه زدی ها